صداي سرفه ريه شيميايي حميد، پلاك افتاده روي زمين، سيم خاردارهاي پر از تكه هاي لباس خاكي، لب هاي پر از تشنگي، پاهاي مانده در فكه روي مين، تابوت ستاره هاي سردار، همه بوي كربلاي جبهه ها دارد هنوز.

اين صداي نجواي سردار و سلاح است، چفيه و بغض هاي تركيده در گلو، فرياد شكستن معبر در پشت سيم خاردا ر، صداي پرندگاني پرنده تر از مرغان هوا، صداي رفتن ، رسيدن و آنگاه به اختيار خويش پركشيدن به سوي او كه صورت تمام است و شهيدان به آن نظر مي كنند.

اينجاي تاريخ، نخل هاي جنوب ايستاده نماز مي گذارند با وضويي از تپش خمپاره ها روبه سوي قبيله گلها كه مرقد دلها شده است و لشكر محمد رسول الله (ص) مجهز به سلام و صلوات مي شود و گردان كميل،گردان ابوذر، گردان مقداد ، گردان امير، گردان مالك اشتر ، در حوالي نهج البلاغه بر غربت امير خويش گريه مي كنند.

اين پلاك هاي افتاده روي زمين ، نشاني سرداران آسمان هاست، كه نامشان را لبان رود در خروش خون زمزمه مي كرد، اين تن پاره پاره افتاده روي زمين، از آن سردار بزرگي است كه نگذاشت زمين ايران را دشمن، پاره پاره كند.

اذان جبهه ها را بلال هاي شهيد به وقت شرعي كربلا زمزمه كرده اند، نخل ها ايستاده نماز مي گزارند تا جغرافياي شهادت در مدار صلوات هاي شلمچه و هور الهويزه و دشت عباس ترسيم شود.

دشمن آمده بود تا بهار بي خزان جواني را در دل خاك كند، اما نمي دانست رازهاي ناشكفته خاك روزي شكوفا مي شود و روزي جوانه مي زند و مردهاي جبهه برسر پيوندشان خواهند ايستاد، چنانكه بر جريده روزگار دوام آنان ثبت شده است.

وقتي كه بر دوپاي تنومندش ايستاد، بر چشمها تداوم لبخندش ايستاد، در آسمان شكوفه و درزمين ريشه داشت، با اتكا به روشني خون سركش اش كارون روانه گشت و نشد سنگرش تهي ، جاي پدر دو مرتبه فرزندش ايستاد.

آه !آن روزها، آن روزها كه ياران من پرواز كردند، دلها كبوتران آسمان بود، چندان كه خون از بالهاي كبوتران فرو مي چكيد و مرگ پايان كبوتر نمي شد و هر قطره خون كبوتر پرواز پرنده اي شد.

و مادران آمده بودند، تا انتهاي سعادت را ببينند، آمده بودند تا نشاني از فرزندانشان بگيرند، كه بي نشان برگشته اند از همان روزها كه سعادتي بود و شهادت.

آن روزها مدرسان درس ايثار، مدرسان درس شهادت ، درجه شهيدي گرفتند ، تا شاگردان مكتب حسين(ع) سرفصلي براي خوانش آزادگي را در كتابهاي درسي خود قرائت كنند.

بنويس! با خون تر بنويس، بنويس تا پاك شويم، بنويس خون، ردي از بهشت بود ردي ازكربلا، خون ردي از رهايي بود، خون ردي از خاك، بنويس، با خون تر بنويس و بعد بلا بياور بالا ببر جنون مرا.

اكنون تاريخ زنده است و همچنان صداي ما را از آن سوي آزادگي مي شنود، از آن سوي پاهاي برنگشته از فكه و مانده برروي ميدان مين، ريه هاي شيميايي حلبچه و جزيره مجنون، با سرفه هاي خونين ممتد در بيمارستان ساسان دنبال مي شود و تن هاي پر از سرب و پر از گلوله و تركش پدران هنوز ناگفته مي ماند براي پسران و اين صداي آزادگي است در حنجره جاري زمان.

هفته دفاع مقدس يادآور ايستادگي و مقاومت مردان بي ادعاست ، مردان بزرگ منش و دينداري كه جان خود را در راه دين و وطن فدا كردند.

آري، دفاع مقدس سرآغاز رويش دوباره يك ملت آزادي خواه شد و رويش آزادي و آزادگي انسان و پرواز از ايستايي و ايستادن و فرياد و بانگي برآمد در عشق گريز نباشد ز سوز و ساز، من استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم و دفاع مقدس سرآغاز ايستادن شد و همه ايستادند و هنوز نيز ايستاده اند.

قطره ها يكي يكي به هم رسيدند و دريا شدند، دريايي موج شكن و بلند، با مرغاني آسماني كه بر سياهي هجوم دژخيمان بعث عراق براي هميشه داغ بزرگ ننگ نشاندند.

اما هنوز سينه شلچمه سرفه مي كند و تاول هاي خردل سردشت خون بالا مي آورد، جزيره مجنون، جنون ياران سفر كرده را در سر دارد، دهلاويه دل به درياي دلدادگي زده است و بهمن شير آن خفته در خويش با دست خالي در برابر طوفان نعره مي كشد، يعني دفاع همچنان ادامه دارد.

دفاع باقي ماند تا شجره طيبه، حيات طيبه بياورد و زندگي بخشد و ثمره آن را در رگهاي ايران جاري كرد، تا نسل ها اين گونه راست قامت، دوباره ايستادگي كنند، چونان كه كوه را راستاي ايستادگي شان نبود و هنوز نيز نخواهد بود و همانگونه كه نويدش را دادند : انا فتحنا لك فتحنا مبينا آغاز شد

گزارش از محمود رييسي

منبع: پايگاه اطلاع رساني قربانيان سلاح هاي شيميايي