زندگينامه شهيد جاويدالأثر ايرج (ياسر) غراياق زندی
حضرت امام خمينی(ره) در مورد شهدا می فرمايد:
«... از شهدا که نمی شود چيزی گفت، شهدا شمع محفل دوستانند ، شهدا در قهقهه مستانه شان »«و در شادی وصولشان، عند ربهم يرزقون (اند) »
آنزمانی که باران با ترانه هايش آهنگی دلنواز می نواخت و برگ خزان پاييزی را نوازش می کرد و از نفوذش بر زمين حيات ديگری را نويد می داد، و باد خزان ابر ها را به رقصی عرشی تبديل می ساخت به ديدگان ستاره ای بدرخشيد ، و نورش بار ديگر مباهات خداوند را به ياد آورد که آنان کسانی هستند که من می دانم و شما نمی دانيد «انی اعلم ما لاتعلمون-بقره آيه 30» در چنين ذکری ايرج (ياسر) غراياق زندی در يکم آذر 1343 در محله کرديچال کلاردشت بدنيا آمد. پدرش ميرزا قلی مادرش معصومه از آسمان بلند بودند و ستاره ای را نمايان ساختند که نورش تمامی ظلمت را می دريد، خدايا در دنيا از لطف تو محروم نگشتيم و مانديم در احيای حق سراپا نشناسيم. پدر شهيد که رخسار رنجور و زحمت کشيده را با خود داشت و دستانش زمختی دنيا را متجلی می ساخت به کارگری می پرداخت و شهيد دوران طفوليت را در کلاردشت شاهد زحمت و رنج پدر بود و پدر برای تأمين مخارج زندگی به چالوس مهاجرت کرد.
شهيد زندی ، تحصيلات ابتدايی را در دبستان چهارم آبان «هفده شهريور فعلی » وآنگاه دوران راهنمايی را در مدرسه رازی «شهيد حاجی نوری فعلی» گذراند و در اوايل مقطع دبيرستان بود که انفجار نور صورت پذيرفت و فرياد پيامبر گونه امام (ره) شهيد زندی را به همراهی با انقلاب اسلامی کشاند.
مادر شهيد می گويد: از يک طرف « برای کسب علم ودانش خيلی ذوق و شوق داشت و و رفتن به کلاس قرآن را خيلی دوست داشتند» و از طرف ديگر « برای بدست آوردن مخارج زندگی به همراه پدرش به کارگری (بنايی ، نجاری، برق کشی) و گاهی به نانوايی می پرداخت».
شهيد زندی در تابستان سال 1361 بعد از گذراندن دوره آموزشی در پادگان منجيل گيلان وارد گردان تخريب شد ، و بعد در عمليات رمضان در پاکسازی ميادين مين نقش مهمی داشتند، و بعد به عضويت سپاه پاسداران در آمد، ودر سال 1363 ازدواج نمود.
شهيد بار ديگر شوق ديدار عاشقان ولايت در وجودش شعله کشيد و در جبهه نبرد به عنوان جانشين تخريب لشکر مأموريت به انجام رسانيد. شهيد بعد از مدتی به پشت جبهه بازگشت وبعنوان مربی آموزش تخريب بمنظور کادرسازی افراد در خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی و جبهه نبرد در پادگان المهدی (عج) چالوس مشغول شد ، شهيد چندين بار در جبهه های نبرد مورد اثابت ترکش قرار گرفت و در پادگان نيز در حين آموزش «برنامه مانور آموزشی در اردوگاه مرزن آباد » بر اثر انفجار مواد منفجره دست چپ خود را تقديم اسلام، انقلاب و امام (ره) نمود و از ناحيه چشم و گوش نيز دچار آسيب شديد شد، مادر شهيد می گويد: ... وقتی مجروح شد «قطع مچ دست» ديگران فکر می کردند ايشان ديگر به جبهه نمی رود، اما ايشان می گفت ما بايد برويم تا خدا اين اللّه اکبر را از ما نگيرد .
شهيد زمانيکه خبر شهادت فرمانده خود شهيد بردبار را شنيد ، به سوی جبهه رهسپار شد و بعنوان مسئول تخريب در جبهه جنگ مشغول شد و در نتيجه در عمليات کربلای 5 در حين پاکسازی ميادين مين وانفجار پل ارتباطی که با خود مواد منفجره زيادی حمل می کرد بر اثر پرتاب راکت از سوی هواپيمای دشمن و اثابت آن به مواد منفجره در شامگاه 21/10/1365 در کانال پرورش ماهی عراق به شهادت رسيد و اثری از جسم مطهرش باقی نماند ، اما مقداری از لباسش و پلاک موجود وی در گلزار شهدای چالوس محل شفاعت مومنين است.
بسم الله الرحمن الرحیم